خبرگزاری «حوزه»، گزیده ای از مباحث «اصول و روش های تربیتی» که توسط آیت الله علیرضا اعرافی در قالب کرسی خارج فقه با عنوان «فقه تربیتی» برای طلاب حوزه علمیه قم تدریس می گردد را منتشر می کند.
اشاره به مباحث قبل
مقدمه چهارم تعریف فقه تربیتی است. مقدمتا عرض می کنم که هر رفتار اختیاری که متصور باشد صدور آن از مکلف در حیطه فقه تربیتی قرار می گیرد. تعلیم و تربیت فعل اختیاری است که از مکلف می تواند صادر شود؛ لذا افعال تعلیمی و تربیتی و نیز فرآیند تعلیم و تربیت در کنار هم می تواند قرار بگیرد و از احکام آن سؤال شود؛ این مجموعه به عنوان یک دانش شناخته می شود. برای روشن شدن اصطلاح فقه تربیتی، هر یک از فقه و تربیت را بررسی می کنیم. واژه شناسی را در حدی که با بحث ما در ارتباط است، انجام می دهیم.
* تعریف فقه
فقه دو معنی دارد:
* فقه به معنای خاص
همان بررسی احکام تکلیفی و حتی احکام وضعی است. این بحث در «اجتهاد و تقلید» مفصل بررسی شد. 10 الی 12 تعریف ارائه شد. ما تعریف ارائه شده توسط مرحوم آیت الله تبریزی را پذیرفتیم. ایشان فرموده بودند:
«تحصیل الحجة التفصیلیه علی الحکم الشرعی لافعال المکلفین». بررسی احکام خمسه شرعی تکلیفی و احکام وضعی مرتبط با فعل مکلف، فقه است.
* اصطلاح عام
اصطلاح عام آن است که «فقه» به معنای استدلال برای گزاره های مستنبط از دین و شریعت است، گزاره های مستند به اسلام. استخراج این گزاره ها، فقه است. در پاسخ به این پرسش که، گزاره های دینی و شرعی در حوزه توصیفیات چگونه دینی می شود؟ می توان بررسی کرد و نظر فقاهتی داد. در سال گذشته ذیل مباحث «علم اصول فقه» اشاره شد که امور دینی یا بالذات است یا بالعرض. دیدگاه های مطرح در دینی بودن و دینی سازی علوم و معارف بررسی و نقد شد. دیدگاه آیت الله جوادی آملی را جواب دادیم. این بحث که خیلی مورد توجه است، در اصول مطرح شد. به این فقه، فقه اکبر می گویند.
این فقه با دقت بیشتر، دو متغیر دارد:
الف: گزاره های توصیفی و اعتقادی در برابر گزاره های تجویزی و فقهی، به این فقه، فقه اکبر می گویند در برابر فقه اصغر.
ب: دوم اینکه فقه اکبر را عام بگیریم، یعنی استخراج گزاره های دینی اعم از توصیفی و تجویزی.
پس سه اصطلاح داریم:
1) الفقه الاصغر؛
بررسی افعال مکلفان و استخراج حکم شرعی آن، تحصیل الحجة التفصیلیه علی الحکم الشرعی لافعال المکلفین.
2) فقه الاکبر؛
تحصیل الحجة التفصیلیه با منهج اجتهادی برای استخراج گزاره های معارفی و توصیفی و اعتقادی. از این، گاهی با عنوان فقه اکبر یاد می کنند. این فقه، قسیم فقه اصغر است.
3) فقه اعم؛
تحصیل الحجة التفصیلیه علی المعارف الشرعیه، در حوزه رفتار یا توصیفیات. این تعریف اعم از دو تعریف قبلی از فقه است و شامل استنباط امور توصیفی و تجویزی می شود.
بنابراین تعریف اولی، تحصیل حجت شرعی برای احکام شرعی و تعیین وظیفه عملی مکلف است؛ تعریف دوم تحصیل حجت شرعی در معارف توصیفی است، در نقطه مقابل اصطلاح اول است؛ تعریف سومی، معنای اعم است یعنی تحصیل حجت شرعی به معارف اسلامی اعم از فقه اکبر و اصغر.
در اینجا اصطلاحات «فقه» بیشتر شود: در کنار گزاره های توصیفی و تکلیفی که داشتیم، ممکن است سؤال شود که گزاره های اخلاقی در کجای بحث قرار دارد؟ آیا در فقه اکبر جا دارد یا در فقه اصغر؟ این بحث نیاز دارد به بحث و بررسی در فلسفه اخلاق و داوری در اینکه حسن و قبح در کجا قرار دارد؟ در پاسخ چند نکته عرض می کنم.
* چیستی حسن و قبح
این قصه متوقف بر این است که مفهوم حسن و قبح از چه قبیل است؟ حسن و قبح یعنی چه؟ همان طور که مستحضرید، تئوری های مختلف است:
الف: برخی حسن و قبح را مفاهیم ماهوی و از اعراض می دانند.
ب: برخی حسن و قبح را از مفاهیم انتزاعی و معقول ثانی فلسفی می دانند.
ج: برخی دیگر معتقدند که حسن و قبح مفهوم قراردادی و اعتباری عقلایی است.
پس حسن و قبح عبارت است از: الف) مفهوم ماهوی و عرضی، ب) مفهوم انتزاعی و فلسفی که منشأ انتزاع دارد.
ج) مفهوم اعتباری است از قبیل قراردادها و فرض هایی که عقلا می کنند.
البته در صورتیکه «فقه» مفهوم انتزاعی و معقول ثانی فلسفی باشد، جا دارد که بحث شود که از چه چیزی انتزاع شده است؟ در بین فلاسفه مانند آیت الله مصباح یزدی و حائری گفتگو شده است و هر کدام مطالبی را عنوان می کنند. هم قرارداد بودن آن و هم حقیقت آن جای بحث دارد.
بنابراین حسن و قبح به یکی از دو معنی است:
* اعتبار تکلیفی بوده و همان باید و نباید است.
* فرض واقعیت است که مستلزم باید و نباید است.
* حسن و قبح صفات و رفتار
حسن و قبح بر افعال و هم بر اوصاف سوار می شود. رفتار دزدی بد و قبیح است، رفتار راستگویی خوب است و اینکه صفت صداقت و توکل خوب است.
آن سه نظریه را باید در این دو (فعل و صفت) اجرا کرد.
الان فقط طرح موضوع میکنیم:
در قسم اول، معتقد به انتزاعی بودن بودیم و هستیم اما فعلا تردیدهایی برای ما پیش آمده است.
در بحث دوم، فکر می کنیم که بین صفت و فعل خیلی فرق نیست، باهم زیاد تفاوت ندارند.
* حکم فقهی همراه با حکم عقل و عقلا
یک بحث دیگر این است که داوری های اخلاقی که روی افعال آمده است، چند قسم است:
الف: داوری بر اساس حکم عقل قطعی است مانند حکم کلی عدل و ظلم.
ب: داوری عقلا که ما آن را معتبر دانستیم.
ج: داوری روی صفت اعتبار ندارد مثال: تساوی حقوق زن و مرد در غرب جاافتاده است ولی اعتبار ندارد. عرض ما این است که داوری های اخلاقی اگر مبنای معتبر داشته باشد، از نوع اول و دوم باشد، این فقه است. اگر مبنا حکم عقل باشد با قاعده ملازمه درست می شود و اگر دومی باشد با سیره و ... جزء فقه می شود اما از نوع ظنون غیر معتبره باشد، ارزشی ندارد. پس علم اخلاق اعتبار شرعی پیدا می کند و لا محاله فقه دنبالش می آید و الا ارزشی نخواهد داشت. در افعال، مرز بین فقه و اخلاق برداشته می شود.
پرسش: صفت و رفتار اخلاقی باید «فقه» بشود یا به دنبالش فقه می شود؟.
ارتباط حکم اخلاقی و حکم فقهی
پاسخ: رفتار اخلاقی خودش لا محاله فقه است. اگر اعتبار عقلی پیدا کرد، فقه می شود. فقه توسعه می یابد؛ اتفاقاً فقه تا حدودی لطیف می شود. ما از این حرف تعبیر به توهم و حرف مفت کردیم؛ ولی بدانید خیلی پایش سست نیست بلکه محکم است. عقل و عقلاء در مورد افعال اخلاقی داوری دارند، بنابراین به طور اتوماتیک دنبال آن حکم فقهی بار می شود. اگر داوری نداشته باشد، فقه نیست.
پرسش: آیا فعل دارای دو حیثیت است: حیثیت فقهی و حیثیت اخلاقی؟
پاسخ استاد: هر فعل اختیاری موضوع فقه می شود، برای فعل اختیاری یکی از احکام خمسه است. داوری از حیث حسن و قبح اخلاقی است نه فقه.
پرسش: فرمایش شما روی «روش» است ولی عرض بنده روی «موضوع» است.
تفاوت فقه و اخلاق
پاسخ: نمی خواهم بگویم اخلاق همان فقه است؛ آن تابع تفسیر و تحلیل حسن و قبح است. حکم فقهی قطعاً با حکم اخلاقی متفاوت است. ما حسن و قبح را اعتباری می دانیم. اگر حکم عقل یا حکم معتبر عقلاء باشد، اتوماتیک وار، فقه می آید. فقه بلافاصله بعد از داوری عقل یا عقلا وارد میدان می شود اما نوع حکم جای دقت دارد.
نظر شما